32 ماهه شدی عزیز دلم
عزیز دل مادر عشق پدر نفسسسسسسسسسسسس زندگیمون خیلی شیرین زبون شدی و تند تند منو بوس میکنی و میگی فقط مامانو دوست دارم البته چند روزی که تعطیل باشه و پدر پیشت باشه کلا منو فراموش می کنی و می گی بابامو دوست دارم هفته پیش پدر ماموریت بود یک هفته و ما رفتیم خونه مادربزرگ تا شما احساس تنهایی نکنی. صبح و عصر ددری بودیم تا اینکه بلاخره چهارشنبه شب گریه و بغض و زاری که من بابامو می خوام. پس بابا کی می یاد. بابا نره سر کار. بابا نره ماموریت یعنی کباب شدم. با اینکه دیر وقت بود حاضر شدیم و رفتیم بیرون و کمی خرید کردیم تا یکم یادت بره بابایی نیست. قربون محبتت بشم من. یکبارم جلسه مشاوره داشتیم شما رو گذاشتیم پیش مادربزرگ و رفتیم و ...